حلماحلما، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

حلما همه زندگیمون

اولین تکون خوردنت

سلام عشق مامان.بعد چند وقت اومدم کلی تو این چند وقت اذیت شدم حالت تهوع هام تموم شد داشتم ذوق میکردم که دیگه بیشتر بهت میرسم و ذوقتو میکنم اما یهو لکه افتاد به صورتم وبدنم دون دون شد مخصوصا دستام خیلی ترسیدم گفتم نکنه آبله مرغونه چون خوندم که اصلا  اینجور مریضی ها تو دوران بارداری خوب نیست اما با تحقیقهایی که کردم و دکتر رفتم و از این و اون پرسیدم گفتن که چون سطح هورمونها تو دوران بارداری بالاست تو بعضیا باعث حساس شدن پوست میشه و با کوچکترین مساله ایی پوست دون میزنه و به خارش میفته.با مصرف دارو دارم یه کم بهتر میشم عمر مامان.خووووووووووووبببب  همه اینا امروز یادم رفت وقتی که سر کلاس نشسته بودم و طبق معمول بچه ها شیطنت میکردن داشتم آ...
28 آبان 1393

ماه محرم و عشق به امام حسین (ع) و یاران ایشون

سلام گل مامان.بعد چند روز اومدم برات بنویسم امشب شب سوم امام حسین (ع) هست. تو این چند روز مامان تا جایی که تونست شمارو برد مراسمای عزاداری سید و سالار شهیدان.امام حسین امام سوم ما شیعیان هستند وقتی بزرگ بشی میفهمی که اگه امام حسین نبود دینمون اسلام به خطر می افتاد.امام حسین تو واقعه کربلا همه عزیزان و پسر بزرگوارشون حضرت علی اصغر رو از دست دادند باید بگم که دشمن پسر شش ماهه امام حسین رو با تیر سه شعله و با لب تشنه به شهادت رسوندند. پارسال روز حضرت علی اصغر تصمیم گرفتم دیگه کم کم به بچه فکر کنم حیف بود روز حضرت علی اصغر که میشه شما تو دل مامان نباشی.دلم میخواست محرم سال 93 رو حس کنی.که خداروشکر تشریف آوردی گل مامان.نذر کردم ان شا الل...
15 آبان 1393

اولین بار که دیدمت عزیزم

روز 26مهر1393 رفتم سونوی غربالگری و از خانم دکتر خواهش کردم که تورو بهم نشون بده وقتی دیدمت که با اون قلب کوشولوت که تند تند میزد چه جوری داشتی تکون میخوردی کلی ذوق کردم واصلا یادم رفت سوالایی که داشتم رو از دکتر بپرسم فقط ازش پرسیدم که جنسیتت مشخص شده یا نه که گفت نه خیلی زوده دقیقا اون روز 11 هفته و2 روز بود که تو شکم مامانی جا خوش کرده بودی.عاشقتم عمر مامان
5 آبان 1393

درد و دلای مامانی

سلام عزیز  مامان. دخمل گلم یا پسر عزیزم اومدم از خودم و حال روزم بگم. دقیقا حال مامانی از هفته 8به بعد بد شد معده درد و حالت تهوع خیلی روزای بدی بود ذوقمو یهو کور کرد قبلش بیشتر باهات حرف میزدم اما از وقتی ویارام شروع شد واقعا دیگه حوصله و نا برام نمیموند که باهات حرف بزنم.الانم که تازه رفتم تو هفته 13 و اول چهار ماه بازم ویار دارم گاهی روزا زیاد گاهی روزا کم.دیروز خونه بابا جون چنان بالا آوردم که گلوم زخم شد و سر درد گرفتم.اما چه میشه کرد عزیز دلم برای اومدن شما باید همه چیز رو تحمل کرد گاهی اوقات با خودم میگم مامان جون چی کشیده چون دقیقا سر هر چهار تاییمون ویارای شدید داشته!!! اشکال نداره گل مامان شما صحیح و سالم بدنیا بیایی من همه این...
3 آبان 1393
1